شهید مطهرى، پیامهاى عاشورا و خطر تحریف، مرورى دوباره (2)
درسهاى آموزنده
نگرش الهى، حماسى به نهضت عاشورا دستاوردهاى مهمى به همراه دارد که یکى از آنها تسهیل پیام گیرى از این نمایش بى همتاى اسلامى است. شهید مطهرى با این نگاه پیام هایى را از این نهضت برداشت کرده اند که در اینجا به اهم آنها اشاره مى شود:1. شخصیت یافتن جامعه اسلامى
پدیده هاى اجتماعى از جهت تأثیرى که در خود اجتماع باقى مى گذارند، مختلف و گاهى متضادند. از این حیث بعضى از پدیده هاى اجتماعى، روح اجتماع را تاریک و کدر مى کند،ترس و رعب به وجود مى آورد، و به اجتماع حالت بردگى و اسارت مى دهد، ولى یک سلسله پدیده هاى اجتماعى است که به اجتماع صفا و نورانیت مى دهد، ترس اجتماع مى ریزد، احساس بردگى و اسارت را از او مى گیرد، به جایش جرأت، جسارات و شهامت به او مى دهد. نوع دوم ازپدیده هاى اجتماعى نعمتى است که نصیب هر ملتى به سادگى نمى شود. به تعبیر شهید مطهرى سرمایه اى است که بالاتر از آن وجود ندارد:«مسأله احساس شخصیت، مسأله بسیار مهمى است. از این سرمایه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، براى خودش ایده آل داشته باشد و نسبت به اجتماع هاى دیگر حس استغنا و بى نیازى داشته باشد، یک اجتماع این طور فکرکند که خودش و براى خودش فلسفه مستقلّى در زندگى دارد و به آن فلسفه مستقل زندگى خودش افتخار و مباهات کند و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنى همین که اجتماع از خودش فلسفه اى در زندگى داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد.» [12]
نگاه حماسى به نهضت عاشورا است که این حماسه را در ملت اسلام ایجاد مى کند، جامعه حسینى را عزتمند و همراه با غرور مى سازد و این هنر در قیام ابا عبدالله(ع) وجود دارد و در جامعه آن عصر هم چنین اثر را به جاى گذاشت:
«بعد از شهادت امام حسین(ع) یک چنین حالتى به وجود آمد، یک رونقى در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسین(ع) با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگى و اسارتى را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حکم فرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت، احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامى شخصیت داد. او بر روى نقطه اى در اجتماع انگشت گذاشت که بعداً اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد.» [13]
و این مهترین درسى است که تا قیام قیامت مى تواند الهام بخش ملتهاى آزاده باشد به شرطى که یاد حسین(ع) و مجالس حسینى از حد احساس فراتر رفته بر عقلانیت و تدبر در این قیام افزوده شود. ملتى که شخصیت دارد همه چیز دارد اما ملتى که همه چیز دارد ولى شخصیت و هویت ندارد هیچ چیز ندارد؛ هویتى حسینى که امروزه بیش از هر زمان دیگر براى ملل اسلامى مورد نیاز است.
در زمانى که اموى ها سرمست از باز یافتن سلطنت و پادشاهى، بر همه چیز دست انداخته شخصیت اسلامى را در میان مسلمین میراندند، شخصیت کوفیان را آن چنان لگدمال کردندکه پس از دعوت از فرزند پیامبر و حرکت او به سوى شهرى که روزى مرکز خلافت اسلامى بود و افتخار شیعه على ابن ابى طالب بودن را با خود داشت با شنیدن اسم ابن زیاد عقب نشسته و حسین(ع) را تنها گذاشتند؛ در این حال قیام امام حسین(ع) آن چنان جوششى درآنان ایجاد کرد، آن چنان هویتى براى کوفیان به ارمغان آورد که: «همین کوفه بعداز مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار نفر توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على رفتند و در آنجا عزادارى کردند، گریه کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند توبه کردند وگفتند ما تا انتقام خون حسین بن على را نگیریم از پاى نمى نشینیم.»
[14] امروز نیز که نظام قلدر پرور موجود در جهان به بهانه اى خود ساخته بر همه چیز چنگ انداخته و در صدد به انفعال کشاندن مسلمانان و هویت زدایى از کشورهاى اسلامى است، مسلمانان باید غیرت و حمیت حسینى را سر مشق قرار داده، قهرمانانه در مقابل آنان ایستادگى کنند و بدانند که ملت ایران با الهام از عاشورا و با بانک ابر مردى از تبار حسین دروحشت و ظلمت، نور هدایت را یافته و مقاومت و مبارزه را از حسین بن على(ع) آموخته است و به خواست خدا در مقابل تمامى دنیاى آنانى که در مقابل دینشان ایستاده اند خواهد ایستاد چرا که به قول حضرت امام خمینى « انقلاب اسلامى ایران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است.» [15]
2. احیاى امر به معروف و نهى از منکر
اگر از صفحه تاریک و ظلمانى حادثه عاشورا فراتر رفته و به جنبه نورانى آن نظرکنیم مى بینیم اگر چه قیام کربلا چند وجهى و چند ماهیتى است اما یکى از عمده ترین عوامل آن مسؤولیت امر به معروف و نهى از منکر است که در این تلقى نمود بیشترى پیدامى کند. در نگاه مثبت و حماسى به عاشورا یادآورى مکرر حضرت از این عامل واصرار بر برجسته کردن آن جایگاه خود را پیدا مى کند. اساساً از نگاه شهید مطهرى این عامل ارزش بسیار بسیار بیشترى از عوامل دیگر به نهضت حسینى داده و موجب ماندگارى این قیام شده است:«به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگى پیدا کرده است که براى همیشه زنده بماند، براى همیشه یادآورى شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل آموزنده هستند ولى این عامل آموزندگى بیشترى دارد، زیرا نه متکى به دعوت است و نه متکى به تقاضاى بیعت؛ یعنى اگر دعوتى از امام نمى شد، حسین بن على(ع) به موجب قانون امر به معروف و نهى از منکر نهضت مى کرد. اگر هم تقاضاى بیعت از او نمى کردند، باز ساکت نمى نشست، موضوع خیلى فرق مى کند و تفاوت پیدا مى شود.» [16]
در نگاه حماسى و سازنده به این قیام است که «حسین یک مرد معترض و منتقد است، مردى است انقلابى و قیام کننده، یک مرد مثبت است. دیگر انگیزه دیگرى لازم نیست.همه جا را فساد گرفته، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شده است، بیت المال مسلمین در اختیار افراد ناشایسته قرار گرفته و در غیر راه رضاى خدا مصرف مى شود، پیغمبر اکرم فرمود: هر کس چنین اوضاع و احوالى را ببیند «فلم یُغیّر علیه بفعلٍ و لا قولٍ» و در صدد دگرگونى آن نباشد، در مقام اعتراض بر نیاید «کان حقاً على الله ان یُدْخِلَهُ مُدْخَلَه» [17] شایسته است (ثابت است در قانون الهى) که خدا چنین کسى را به آنجا ببرد که ظالمان، جابران، ستمکاران و تغییر دهندگان دین خدا مى روند، و سرنوشت مشترک با آنها دارد.» [18]
از این جا است که معلوم مى شود وظیفه امر به معروف و نهى از منکر مختص به امام حسین(ع) نبوده هر کسى که در چنین شرایطى قرار گیرد باید به آن قیام نماید و نباید این وظیفه را به عهده دیگرى بداند و الّا باید منتظر عذاب الهى بماند چنان که امام رضا(ع) ازپیامبر اکرم(ص) نقل کردند:
«اذا تواکلت الناس الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فلیأذنوا بوقاع من الله؛» [19]
«هرگاه مردم امر به معروف و نهى از منکر را به عهده همدیگر بگذارند پس براى عذاب الهى منتظر و آماده باشند»
اهمیت تأسى به حرکت امام حسین(ع) در این زمینه از آنجا بیشتر مى شود که ببینیم با همه عنایتى که اسلام به امر به معروف و نهى از منکر داشته و آیات متعددى از قرآن در اهمیت آن وارد شده است و ملت اسلام را به خاطر آن بهترین امت نامیده و حسین(ع) هم براى احیاى آن جان خود را فدا کرده است اما این امر هر روز در جامعه اسلامى کم رنگ تر شده و ازاهمیت آن کاسته مى شود:
«از همین جا به قول منطقیین به عکس نقیض باید بفهمیم: پس ما امت اسلام و بهترین امتها براى بشر نیستیم چون ما آمر به معروف و نهى از منکر نیستیم. در نتیجه نمى توانیم ادعاى شرف و بزرگى کنیم، نمى توانیم افتخارى داشته باشیم، اسلام ما اسلام واقعى نیست.» [20]
3. شعارهاى حیات بخش
در عاشورا دو نوع شعار دیده مى شود یک نوع شعارهایى است که فقط معرف شخص است و بیش از این چیز دیگرى نیست. ولى شعارهاى دیگرى است که علاوه بر معرفى شخص، معرف فکر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ایده است. با یک تلقى درست از عاشورا مى توان این شعارها را دائمى کرد و در همه اعصار از آن استفاده کرد و از طریق آن روح در جامعه دمید اما متأسفانه بهاى لازم به شعارها داده نمى شد و اینک نیز نیازمند اهتمام است. شهید مطهرى معتقدند:« اباعبدالله(ع) در روز عاشورا شعارهاى زیادى داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من براى چه مى جنگم، چرا تسلیم نمى شوم، چرا آمده ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزم؟ و متأسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده وما شعارهاى دیگرى به جاى آنها گذاشته ایم که این شعارها نمى تواند روح نهضت اباعبدالله را منعکس کند.» [21]
شعارهاى عاشورا آن چنان متنوع و همه جانبه است که مى تواند یک ملت را کاملاً غنى و سعادتمند کند. مهمترین شعارهاى عاشورا را با الهام از شهید مطهرى مى توان به این دسته ها تقسیم کرد:
«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ لیرغب المؤمن فى لقاء الله محقّاً؛ [22] آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و کسى از باطل روى گردان نیست؛ در چنین شرایطى مؤمن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگى اى ترجیح بدهد.»
«الموت اولى من رکوب العارِ؛ [23] نزد من، مرگ از ننگ ذلت و پستى بهتر و عزیزتر است.»
«لا ارى الموت الّا سعادة و الحیاة مع الظالمین الّا برماً؛ [24] مرگ را جز خوشبختى نمى بینم و زندگى با ستمکاران را جز ملامت و خستگى.»
«هیهات منّا الذله؛ [25] ذلت و خوارى از ساحت ما به دور است.»
«انى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجتُ لطب الاصلاح فى امّة جدى؛ [26] بى گمان قیام من براى خوشگذرانى و مفسده جویى و ستمگرى نمى باشد، بلکه قیام من فقط براى ایجاد اصلاح امور در امت جدم است.»
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم؛ [27] مردم برده دنیا و دین لقلقه زبانشان مى باشد.»
پینوشتها:
[12]. همان، ص 53.
[13]. همان، ص 52.
[14]. همان، ص 57.
[15]. صحیفه نور، ج 18، ص 12.
[16]. مجموعه آثار، همان، ص 214.
[17]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 304.
[18]. مجموعه آثار، همان، ص 215.
[19]. فروع کافى، ج 5، ص 59.
[20]. مجموعه آثار، همان، ص 219.
[21]. همان، ص 184.
[22]. بحارالانوار، ج 44، ص 381.
[23]. مقتل الحسین مقرم، ص 345.
[24]. بحار، همان.
[25]. اللهوف، ص 41.
[26]. مقتل الحسین، ص 156.
[27]. موسوعة کلمات الامام الحسین،ص 425.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}